ناصح، واعظ، (آنندراج)، خیرخواه، که دیگران را به نیکی و خیر دلالت کند: هر که را گوشی بود موقوف پیغام بلا کی تواند گوش کردن پند نیک آموز خویش، جلال عضد (از آنندراج)
ناصح، واعظ، (آنندراج)، خیرخواه، که دیگران را به نیکی و خیر دلالت کند: هر که را گوشی بود موقوف پیغام بلا کی تواند گوش کردن پند نیک آموز خویش، جلال عضد (از آنندراج)
آنکه به دیگران نیکورفتاری و احسان آموزد، (فرهنگ فارسی معین)، آمر به معروف: نیکی از سزاوار نیکی دریغ مدار و نیکی آموز باش که پیغامبر گفته است الدال علی الخیر کفاعله، (قابوسنامه از فرهنگ فارسی معین)
آنکه به دیگران نیکورفتاری و احسان آموزد، (فرهنگ فارسی معین)، آمر به معروف: نیکی از سزاوار نیکی دریغ مدار و نیکی آموز باش که پیغامبر گفته است الدال علی الخیر کفاعله، (قابوسنامه از فرهنگ فارسی معین)
سعید، سعادتمند، خوشبخت، نیک اختر: جهاندار نیک اختر نیک روز شما را سپرد آن زمان نیمروز، فردوسی، دگر آتش ز جام می فروزان نشاط او چو بخت نیک روزان، فخرالدین اسعد، یافتستی روزگار امروز کن خویشتن را نیک روز و نیک فال، ناصرخسرو، بدان را نیک دارید ای عزیزان که خوبان خود عزیز و نیک روزند، سعدی، یکی گفتش ای خسرو نیک روز ز دیبای چینی قبائی بدوز، سعدی
سعید، سعادتمند، خوشبخت، نیک اختر: جهاندار نیک اختر نیک روز شما را سپرد آن زمان نیمروز، فردوسی، دگر آتش ز جام می فروزان نشاط او چو بخت نیک روزان، فخرالدین اسعد، یافتستی روزگار امروز کن خویشتن را نیک روز و نیک فال، ناصرخسرو، بدان را نیک دارید ای عزیزان که خوبان خود عزیز و نیک روزند، سعدی، یکی گفتش ای خسرو نیک روز ز دیبای چینی قبائی بدوز، سعدی
کسی که تازه بفراگرفتن علم و فنی مشغول شده مبتدی: و منهیان خطه غیبی در مکتب جلال او نو آموز، کودکی که تازه بدبستان رفته، (پیشاهنگی) کسی که تازه وارد پیشاهنگی شده
کسی که تازه بفراگرفتن علم و فنی مشغول شده مبتدی: و منهیان خطه غیبی در مکتب جلال او نو آموز، کودکی که تازه بدبستان رفته، (پیشاهنگی) کسی که تازه وارد پیشاهنگی شده